واقعا مضحك است. تقسيم عادلانهاي در اين ورزش وجود ندارد. وقتي ميشنويم كه اميد نوروزي در سال درآمدي ندارد، چون كشتي فرنگي ليگ ندارد، چون اگر ليگ هم داشت كسي دستي به جيب نميبرد كه هزينه كند. هزينه كند كه چي؟ هدايتيها ميآيند به فوتبال كه ثروتشان را به شهرت پيوند بزنند. براي متمولها، براي كارخانهها، براي شركتهاي صنعتي و تجاري، كشتي و وزنهبرداري و تكواندو و قايقراني چه اهميتي دارد؟
اميد نوروزي، پسر طلايي ايران، بدون هيچ درآمدي به لندن رفت. براي كشورش كشتي گرفت، نه براي جيبش... و چه تاسفبار است وقتي ميشنويم فلان بازيكن فوتبال ادعا ميكند كه از تبريز به تهران آمده تا مسافركشي كند يا آرش برهاني با خودرويي چند صدميليوني بابت نگرفتن حقوق ماهيانهاش مدعي ميشود كه پول شام خوردنش را هم ندارد. كجاي اين تقسيم عادلانه است؟
اين نگراني را مي توان در حرف هاي محمد بنا هم ديد. آنجا كه بهترين مربي كشتي فرنگي دنيا در اعتراض به وضعيت موجود مي گويد:« فردا همه ما را فراموش مي كنند.» البته كه محمد بنا در شرايطي احساسي اين جمله را به زبان آورده. او و شاگردان طلايي اش براي هميشه در تاريخ ورزش ايران ماندگار مي مانند و هيچكس زحمات آنها را فراموش نمي كند. چيزي كه امروز بايد به آن توجه كرد، مطالبات به حق جامعه ورزش به خصوص مدال آوران كشتي است.
محمد باقري معتمد را كه ميشناسيد. يكي از شانسهاي جدي قهرماني ايران در المپيك. ميدانيد قراردادش چقدر است؟ خندهات ميگيرد كه بشنوي... 24 ميليون در سال! ميگويند وقتي رقم 24 ميليون در سال را جلويش قراردادند، بال درآورده بود. 24 ميليون يعني ماهي دو ميليون! ماهي 2 ميليون تومان بگير و زندگي كن، مشت بخور، لگد بخور، هر روز از صبح تا شب، از شب تا صبح دور از خانه، دور از زندگي، دور از همه دلبستگيهايت باش، برو طلاي جهاني بگير، برو المپيك مدال بگير، بعد ماهي دو ميليون ميريزند به حسابت. نه براي هميشه، نه با حق بيمه، نه با اين اعتماد و اطمينان كه اين درآمد را هميشه داري. تنها تا وقتي قهرمان هستي ماهي دو ميليون ميگيري.
بهتر است با پولش يك تاكسي بخري، بزني به شهر. لااقل آيندهات تامينتر است. ماهي 24 ميليون بگير و بنشين از بازي غلامرضا رضايي لذت ببر. ميداني قراردادش چقدر است؟ 600 ميليون ناقابل. 600 ميليون تنها براي يك سال. 600 ميليون ميشود روزي يك ميليون و هفتصد هزار تومان! يعني يك روز درآمد غلامرضا رضايي ميرسد به درآمد يك ماه قهرمان تكواندوي جهان... كجاي اين منصفانه است؟
يكي داريم مثل محمد بنا كه تا دو ماه قبل قراردادي داشت در حد تركمنچاي. ماه به ماه يك ميليون تومان ميريختند به حسابش. از 10 ماه قبل، حقوقش را افزايش دادند... ماهي پنج و نيم ميليون! بنا از تيمي كه هميشه آرزوي يك برنز آسيا را داشت، دو قهرمان المپيك تحويل ايران داد. همين مرد، همين مربي، همين اسطوره و همين قهرمان، در كشوري مربيگري ميكند كه پايه قرارداد مربيان ليگ يكياش به سالي 200 ميليون رسيده. ديگر مقايسهاش نميكنيم با قلعهنويي و دايي و ياوري! شما عدالتي ميبينيد؟!
ميخواهي باز هم بخندي؟ تنها يك نمونه ديگر مانده. بهداد سليمي، همين چند ماه پيش بعد از شكستن ركورد رضازاده درخواست قرارداد 60 ميليون توماني براي يك سال كرد. باشگاهش نپذيرفت. از تيم باشگاهياش معذول شد و همين امروز هم نه باشگاهي دارد و نه درآمدي. چه تلخندي نشسته بر لبت!
***
شايد پيرو اين تفكر و باور باشيد كه همين پول و همين قراردادهاي ميليوني و ميلياردي بود كه از در وارد شد و تعصب و غيرت و عرق به پيراهن و پرچم را از پنجره فراري داد. شايد ميخواهيد بگوييد همين پول اگر وارد خون تكواندو و كشتي و وزنهبرداري هم ميشد، همين بيتفاوتيها، همين بيتعصبيها و همين شكم سيريها سراغ قهرمانان ميآمد. شايد ديگر محمد بنا، با عشق زندگي نميكرد. شايد ديگر سليمي براي شادي مردمش وزنه نميزد.
شايد دل هيچ كس اينقدر با طلاي نوروزي شاد نميشد چون نوروزي هم ميخواست چيزي بشود مثل همين بازيكنان و قهرمانان فوتبال كه در روز بازي با قطر در آزادي قدم ميزدند اما بايد باور كرد كه ما فوتبال را از يك سوي بام انداختهايم و تمامي ورزشها را از سويي ديگر. بايد پذيرفت كه نه تنها هرچه داشتيم را به جيب فوتبال ريختهايم كه هر چه در جيب و حلقوم قهرمانان رشتههاي ديگر بوده را درآورديم و به فوتبال بخشيديم. براي رسيدن به چه؟ به اين بازي اسفبار مشتي ميلياردر مقابل قطر؟ به اين بازي مضحك پرسپوليس؟ به اين نمايش خسته كننده استقلال؟
***
يادي بايد ميكرديم از آن قهر نوروزي! اما دلمان سوخت... وقتي دوربين صدا و سيما به خانه قهرمانان ايران رفت و خانههاي درويشيشان را نشان داد. دلمان به حال انصاف و عدل خودمان سوخت.
نظرات شما عزیزان:
|